خرمگس خالتور بدون سیگار در هوا فالش می خوانَد
خرمگس خالتور بدون سیگار در هوا فالش می خوانَد

خرمگس خالتور بدون سیگار در هوا فالش می خوانَد

!!

بله انتظارش را داشتم. پریدن پرنده‌ای که به آن دل سپرده بودم. توی دلم گفتم تعطیل. فعلا همین. گیر کردن میان سیم‌های خاردار. پارگی روی شلوار قدیمی. تعطیلی در روزی شلوغ. هنوز نامه را نگه داشته‌ام. همه‌اش اینجا توی سرم است. کلاه گذاشته‌ بودم در نرود. پرنده‌ای که روی سینه‌ام کشیده بودم. گفته بود فعلا. خالی کردم توی رگ. همه‌اش اینجا توی سرم است. چشم بسته راه رفتن. پریدن از سیم خارداری که گذاشته بودند در نرود. توی دلشان گفته بودند تعطیل. خواستم شلوغش کنم. خالی کردم روی شلوار قدیمی. دل سپرده بودند به نامه که توی سرم بود. پارگی در روزی تعطیل. تمام.

اینطور نیست که نوشتن این چیزها چیزی عایدم کند. هیچ توجهی وجود نخواهد داشت. اگر شانس این را داشته باشی شاید آخرین چیزی که نوشته‌ای خوانده بشود. مطلقا سودی هم نخواهد داشت. روی کسی برنمی‌گردد. ذوق کسی بالا نمی‌زند. بلکه بیشترخودم را میان کلمات گم می‌کنم. بعد دوباره بیرون می‌زنم و بی اختیار همه‌اش را فراموش میکنم. آدم مرده‌ای که منم آدم‌های مرده‌ای که شمایید هیچ قصه‌ای برای گفتن نداریم. بله می‌بینم که قصه‌های شما هم ته کشیده. بادیوار حرف زدن. به سقف خیره شدن. شکلک در آوردن برای ادبیات. خندیدن به چهره‌ی مرد هنرمند در جوانی. حالا برای همه چیز برچسبی وجود دارد. بلافاصله اتاقتان آماده است. شما نویسنده‌ها اینجا. شما دوست عزیز. شما که علف می‌خورید، شما که ورزش می‌کنید. شما که به جنوب علاقه‌مندید. شما که جنسیت‌تان را قبول نکرده‌اید. همه‌ی شما نصفه نیمه‌ها اتاق‌تان آماده است. این لباس‌ها را بپوشید. اینها را پست کنید. آن‌جا استوری بگذارید. یک‌جا توییت کنید. تحلیل کنید. چس‌ناله‌ها و خمیازه‌ها. باید یک گروه تشکیل بدهیم. باید بسته به اختیارات‌مان چیزهایی بخواهیم. باید شعاری برای این خواستن‌ها تعبیه کنیم. باید این را بکشیم باید آن را کنار بگذاریم. قدیمی‌ها هیچ فهمی از آن‌چه ما می‌گوییم ندارند. حذف‌شان کنید. سلبریتی‌ها ما را نمی‌فهمند. آنفالو کنید. یک جو منفی راه بیاندازید. مردم را توی خیابان بیاورد. مردم را بکشید. اگر مرده بودند دوباره زنده کنید. قصه‌ای در کار نیست. همه ما مرده‌ایم. حالا اگر کسی هم این را بخواند یک برچسب توی دستش دارد. شناختن آدم‌ها کار سختی نیست. از روی قرص‌ها و حرف‌ها و برچسب‌ها انتخاب می‌کنیم یا انتخاب می‌شویم. کسی عود روشن کرده و چشم‌هایش رابسته. پشت پلک‌ها روحش را می‌بیند که دارد دنبال وجدانش می‌گردد. در کار نیست. تاریکی‌ست. همنشین رفته‌است. قصه‌ای در کار نیست.