خرمگس خالتور بدون سیگار در هوا فالش می خوانَد
خرمگس خالتور بدون سیگار در هوا فالش می خوانَد

خرمگس خالتور بدون سیگار در هوا فالش می خوانَد

!!

نابی های کنارِ، تویِ، پهلویِ ساحلِ روغن نباتی...

بعد از موج های سنگین، موج های نیمه سنگین، بعد از رطوبتِ بعد از ظهر، کمی مانده به رطوبتِ غروب، وقتی هنوز سایه ها معنی خودشان را داشتند، قسمتی از پایش را بیشتر می دیدم. آن قسمت که از مُچ پا آغاز می شد. و بعد موجی آرام تصویر را بهم می زد. از فیلمی که ظهر دیده بودیم حرف زدیم. از موهای دختره. وقتی برگشتیم چیزی یادمان نمی آمد. انگار هیچ کدام اینها را تجربه نکرده باشیم. چرا! تصاویری توی ذهنمان داشتیم. مثلا از مچ پایش گفتم. اون لحظه ای را به یاد داشت که خیسِ عرق روی شن های ساحل دراز کشان سعی داشتم علفی مرطوب را رُل کنم. و موهای دختره که هردویمان آن را خوب به خاطر داشتیم. خوب و مجعد. سیراب از رطوبت ساحلی. وقتی دیگر هیچ نوری برای واضح تر دیدن وجود نداشت. بعد موج های آرام. موج های آرام. موج های آرام.