خرمگس خالتور بدون سیگار در هوا فالش می خوانَد
خرمگس خالتور بدون سیگار در هوا فالش می خوانَد

خرمگس خالتور بدون سیگار در هوا فالش می خوانَد

!!

دوست داری سوار یه جفت ماهی قرمز بشیم و تا آلاسکا شنا کنیم؟

و سرباز قولش را گرفته بود که برای خیالاتش اضاف نخورد. بعد پا کوبید، عقب گرد کرد و رفت تا خیال کند. 

غروب بود و شیپور می خواست چیزی بگوید. سرباز لوله ی تفنگ را به سمت قایقی ناممکن نشانه رفته بود. شاید دریایی خیال کند. شاید شطی. شاید نهنگی صید کند. 

صدای شلیک و پرواز فوج فوج ماهی قرمز. سرباز خیال کرده بود یک جفت ماهی قرمز او را خواهند برد. 

لحظه ای بعد همه ی سرباز ها دیدند دسته ای ماهی قرمز روی پادگان پرواز می کنند و سربازی را با خود به جایی نامعلوم می برند. 

یکی که به سرباز نزدیک تر بود گفت: خیالش راحت شد. 

بعدتر غروب ها صدای شیپور که می آمد سرباز ها هرکجا که بودند جمع می شدند و به آسمان نگاه می کردند و از سربازی حرف می زدند که روزی با یک جفت ماهی قرمز به جایی نامعلوم رفت و هیچگاه اضاف نخورد.



ماه درشت خوب 

 و دری که به لطف باد

باز و بسته می شود

  الامان 

 ای جوخه ماشه را نچکان

 هنوز اندکی شب است.