خرمگس خالتور بدون سیگار در هوا فالش می خوانَد
خرمگس خالتور بدون سیگار در هوا فالش می خوانَد

خرمگس خالتور بدون سیگار در هوا فالش می خوانَد

!!

برای خانم الف که پرسیدند کجایی باید عرض کنم حالا روی فرش کِرِمی اتاق دراز کشیده‌ام و با وجود اینکه خیالِ خواب پریده، خیالِ چیز دیگری هم نیست. پدرِ دوستم همین روزها می‌میرد. آن یکی دیگرهم وقتی دیدمش تعریفی نداشت. آغوشم را رها نمی کرد و چنان محکم گرفته بود که انگار می‌کردم این هم یک چیزی‌ش بشود. جا برای دلتنگی‌ها نمی‌گذارد. تا دلتنگیِ بعدی دوباره برسد، خودت هم یک‌چیزی‌ت شده. خیالِ اینکه کجایی برایت کوچکترین اهمیتی هم ندارد. بله خانم الف. ارجاع می‌دهم به اتوبان‌های شلوغ و پراید سفید. کوچه پنجاه و چهار یا حتی سرِ وصال. برای اینکه جواب کامنت شما را بدهم اینجا این چیزها را نوشته ام وگرنه مدتی بود که می‌آمدم بنویسم، می‌خوابیدم. دیگر برای هرکاری خوابم می‌گیرد. خوابیدن بوی گند گرفته. خواب‌ها پراز کلماتِ مصرفی. تمام روز توی شیشه دنبال بیداری می‌گردم. روی شیشه دنبال بگایی می‌گردم.دنیای مصرفی. بعد خیالِ توپِ سه لایه‌ای که درست کرده بودم و از من دزدیدند دست از سرم برنمی‌دارد. شاید چون ماه کامل است. شاید چون باران شروع شده. شاید چون دارم به آلمانی فکر می‌کنم.شاید چون یک خون‌آشام را به خودم راه داده‌ام. نمی‌دانم! یک دفترچه خریدم و قرار گذاشته‌ام نقاشی بکشم. شاید یکی‌ش را برای تو کشیدم که دلتنگی مسیرت را به اینجا کشانده. دوست دار تو. آقای گاز.

نه! کجا؟ چرا بیرون میری؟

ماهواره ی عشقی: