خرمگس خالتور بدون سیگار در هوا فالش می خوانَد

!!

چند قطعه برای فرودگاه. یک داستان سرراست. چه چیز تغییرکرده؟ آیا می‌توانی قد‌مهایی به عقب برداری؟ شاید روی قوز کمر و افتادگی شانه‌ها تاثیر بگذارد. سیاتیک روزهای درخشان. کاش برای شما بودم. چیزی برای خودم نه. سوسیس بندری یا سویای دانه درشت. قدم زدن با شما در این‌ها تعریف نمی‌شود. یک پلی لیست صد ساعته برای گشتن در جایی که مطلوب شماست. هر چند دقیقه نگاه کردن به هرچه. دست بردار می‌گوید توی گوشم. روی چشم می‌گذارم. تیزتر از همیشه سقوط می‌کنم. جیمز باندِ روزهای کرخت. برگ درختی که تازه قطع شده افتاده روی خیابان جویبار. همین حالا زیر پایم بود. با اجازه شما یک تغییر کوچک. فقط همین یکی. ساکسیفونِ روزهای خاموش. از نو فرمودند. یک دستور سر راست. یک قطعه برای وطن. درست زیر پای چپ. ژیژک با تتوی دیبالا. اگه چشمات بگن آره. 

اثری از جک لندن

آب های در پشت من را می بینند در حالیکه زانو زده خیالِ پرشی آرام را تداعی می کنم. چیزی از شیرجه یا پرش آرام از جلوی چشمم می گذرد. حالا من گوزنم. روی کاغذ هنوز نتوانسته ام شعری آماده کنم. سپید دندان. اثری از جک لندن. آقای رسول حمزه به جایگاه! ناگهان تلویزیون از گوشه صحنه به مرکز پرتاب می شود و در راس چیزی نیست تا زمانیکه باقی مانده تلویزیون جای ثابت خودش را پیدا کند. انتقال پیدا کند به تیمارستان شهید رجائی. منتقل بشود به کمپ غلام پم پم. با دوچرخه هزار بار بنویسد من از زمین و آدم های روی زمین و از سایه های روز زمین بدم می آید و بعد شیرجه ای آرام بزند روی تشک و لحافی که قبل از خوراندن قرص خواب برایش تدارک دیده اند. من هم از آن ماست خورده بودم. قبلترش سپید دندان را هم خوانده بود. بعد به کمد مجله ها سرک کشیدم. بعد یک تلویزیون دیگر یک تلویزیون بهتر خریدند گذاشتند جای قبلی. یکی هم کوچکتر خریدند برای خودش. بعد آن هم بزرگ تر شد. حالا رفته توی کون خودش چاقویی که کشیده بود روی زنش. بعد بچه اش خواست فراموش نکند. خواست یکی بپرسد آقای رسول حمزه به...! هنوز زمان باقی مانده و شما ورقه تان را رها کرده اید. اثری از جک لندن. باقی مانده تلویزیون. اثری از جک لندن. مردان آهنین. اثری از جک لندن. یورو دو هزار. اثری از جک لندن. چاقویی که کشیده بود. اثری از جک لندن. شهید رجائی. اثری از جک لندن.

حالا هم چیزی جز این نیست. دیدن این حال شما طبعاً من را خوشحال نمی‌کند. نهنگی را در خواب ملاقات کردن پشت پست‌پرده‌های سینمای پست داینامیکِ کسشر. نهنگی آبی با جلوه‌های ویژه، شما و چوب ماهیگیری‌تان را باهم پایین کشانید. حالا شما آن پایین قدتان چند سانتی‌متر است. شما این‌جا کی تشریف آوردید جنابِ. توی دستم یک نارنجک دستی شبیه انار نقاشی کرده‌ام. شاید انار هم بتواند جایی منفجر شود. شما حتما خواب‌تان برده. کسی این‌جا نیست. چراغ را خاموش می‌کنم. دست از سرتان برمی‌دارم. روی دستم کبریت می‌کشم. حالا هم چیزی جز این نیست. 

یکی که از گوش راستِ باباچاهی بیرون پریده. علفی که روی زانو در‌آمده. همین دوتا کافی. چک کردن دفترمشق خانم حمزه به شما ایده‌ی تازه‌ای داده. دفترخودتان را هم چک می‌کنید. دست‌خط شما کمی افت کرده. یک‌جور چند دستگی. این ازنامه نوشتن شما کاملا مشخص بود. تردید در فرم نوشتار و آن چیز اضافه‌ای که می‌خواستید به نامه‌تان بدهید. نشد. در نیامد. همین تردید کافی بود تا به آن مراسم نرسید. شما راحت نیستید با خودتان آقای. حالا را نمی‌گویم. مشخص است چیزهایی تغییر کرده‌اند و با روحیه‌ای که از شما سراغ دارم به زمان نیاز دارید تا چیزها را در جای درست‌شان قرار بدهید. آن‌وقت دوباره کار می‌کند. خواستم فقط همین را بگویم. اضافه می‌کنم کمی کرکره را پایین آورده‌ام و خودم دارم سعی می‌کنم متنی منظم برای شما تنظیم کنم. آن‌قدر مسلط نیستم که در حضور کسی انجامش بدهم. اما این را در نظر می‌گیرم چندان به خودِ متن فکر نکنم. شاید این هم در نیامد. با این حال همین هست. بارانِ شدت زیادی می‌گیرد و دوباره اندازه‌اش کم و زیاد می‌شود. مثل همین جمله‌ی آخری که انگار شدت گرفته و تصور می‌کنی قرار نیست متوقف بشود. روز قشنگی است آقای.