بیا برویم بشاشیم. مثل همین باران روی مردم، روی معشوقه ها، روی عاشق ها، روی دست هاشان. بعد تو نیا و من تنها بروم کافه تلخ سیگار بکشم. بعد تو نیا من بروم کنار جوی آب بالا بیاورم. سر گیجه بگیرم و بنشینم یک گوشه ی خیابان چشمانم را ببندم و ماشین ها را نبینم. چراغ قرمزها، نارنجی ها، سفید ها. پنجره های بسته اگر نباشی پرده هایشان هم بسته است. بعد هردویمان یاد هم بیافتیم و یک ماشین هم حتی نگذرد که از تویش کسی بخواند:
" Such a lonely day
And it's mineIt's a day that I can't stand "
فقط صدای پاشیده شدن آب از زیر لاستیک هایشان بیاید. بعد تو نیا من بنشیم و پبانو بزنم تا دست هایم رعشه بگیرد. بیا برویم بالای پل بشاشیم. روی اتوبان. روی خطوطش، ممتد، مقطع، ممتد، مقطع. بعد شاشمان تمام شود و همدیگر را ببوسیم. سبیلهایمان در هم گره بخورد. نفس هایمان در هم گره بخورد، دست هایمان، پاهایمان. بعد تو پله های پل را تند تند بروی پایین و صدای خنده هایت هنوز توی گوشم باشد. بعد نیایی دیگر. من بمانم و چراغ قرمز ها، نارنجی ها، سفید ها. به قطره های باران خیره شوم که آرام زیر نور نارنجی چراغ های اتوبان پایین می آیند. بعد دیگر نیایی تا من تنها بروم کافه تلخ توی جوی آب روی سر معشوقه ها و عاشق ها بالا بیاورم. می توانی هنوز هم داد بزنی؟ روی پشت بام خانه تان زیر باران داد بزنی بگویی تو هم داد بزن؟ آ آ آ آ آ آ آ آ آ آ آ آ.... اینطور که گریه ام می گیرد. تو که نیایی پشت بام هم تمام می شود. تو بیا. فقط پل مانده. کافه تلخ را خراب کردند، پشت بام را خراب کردند، دیگر کسی توی ماشینش... پرده ها را هم کشیده اند. پیانو را برده اند. بیا برویم بشاشیم. دلم می خواهد تمامش کنم. همان وقت که پله های پل را تند تند پایین می روی و هنوز صدایت توی گوشم است.