خرمگس خالتور بدون سیگار در هوا فالش می خوانَد
خرمگس خالتور بدون سیگار در هوا فالش می خوانَد

خرمگس خالتور بدون سیگار در هوا فالش می خوانَد

!!

فرضیه ای برای دویدن

ما تنها بودیم‌ و درست در بهترین زمان ممکن این را فهمیدیم. لحظه ی نواخته شدن نُتی بر گیتار. نجوایی امبینت و کاملا بی آزار. این خواب را بارها دیده ام که روی صخره ای بلند، در حالیکه زانوهایم را از لبه ی صخره رها کرده ام، نشسته ام و می بینم، که مه غلیظی دارد همه جا را فرا می گیرد. حجم غلیظی از مه. و رنج و عذابی مدامِ ناشی از عدم تعلق خاطر به هیچ کجا. ترسی فراگیر در پس ذهنم. و دانستن اینکه همه ی اینها تنها خواب است. و به زودی تمام خواهد شد.