خرمگس خالتور بدون سیگار در هوا فالش می خوانَد
خرمگس خالتور بدون سیگار در هوا فالش می خوانَد

خرمگس خالتور بدون سیگار در هوا فالش می خوانَد

!!

اینجا بود که دویدن آغاز شد

روز - خارجی - دریاچه ی نمک


باز از لای شکافی سرخ در بدن خون می جهد. زمانی نو آغاز خواهد شد. بهمن، شمرده شمرده از لای خون آبه های مانده بر کفِ خیابانی باران گرفته شروع به آب شدن می کند. حفره ای سبز رنگ بیرون می زند. سبزی پر رنگ، حاصلِ بر هم کنشِ مقادیر زیادِ نمک و آب، به صورت اشباع شده. چند مرد دور گودال چشم انتظار سایه ای که روی آب می افتد مانده اند. سایه ای سفید از نور غلیظ آفتابِ ظهرِ کوهِ نمک. رَدِّ سرخ خون روی نمک. خونی انباشته شده. گره خورده. دلمه بسته. و بی نهایت شور. نمک روی زخم. روی سرخیِ شکافِ خون آلودِ بدنِ سفید و منعطفِ زن. زن، سراسیمه. یک دست به کمر. دست دیگر افتاده روی زمین. روی نمک. موها، گندمزارِ بی نهایت.  کات/