!!
دوباره میخواهی چیزی را بنویسی. این بار چیزی را تغییر داده ای. دست می کشی و به کشتی فکر میکنی. بلافاصله همان فکر را در دره ای شرجی و بعد قبیله ای را که می بینی در نظر می گیری. صداها. این را می نویسی که صداها راهنما هستند. دوباره به فکر فرو می روی. زنگ زدن. فاسد شدن. این ها تمام کشتی را گرفته اند. خودت را مسلط می کنی و بعد دوباره برای کشتی اقدام می کنی. در مسیری مستقیم قدم ها عقب و جلو می شوند. فکر میکنی. دوباره می نویسی. می نویسی زمان. می نویسی مکان. دوباره ادامه می دهی این بار ترس همه چیز را تحت کنترل دارد. صداها. این بار چیزی تغییر کرده. قدم ها بی هیچ ترتیبی برای صدا اقدام می کنند. ترس. صداها شدت بیشتری گرفته اند. خبری از قبیله نیست. حتی نمی توانی لحظه ای را به آن ها اختصاص بدهی. تنهایی. کشتی ناپدید شده. می بینی که کشتی ناپدید و مه تقریبا مانع دید تو شده. فلزات و بخار. این ها می تواند تاثیری از کشتی باشد. دریا در کار نیست. رطوبتی اشباع شده. چیزی در عمق می چرخد و بعد بلافاصله پس از هر بار تکرار از تو دور می شود. می نویسی فیدبک. دوباره سنگ ها. این بار خبری از مه نیست. می توانی رد ستاره ها را بگیری و دور شوی. این خبر خوبی است. این را در نظر می گیری. بوق ها. این ها را قبلا هم شنیده ای. می توانی حدی بزنی برای چه نواخته شدند. اما نه. فکر می کنی هیچ ترتیب مشخصی را در این باره به خاطر نمی آوری. می نویسی حافظه. می نویسی زمان. کلمه ها. چیز از آن ها نمی فهمی. دوباره فکر می کنی. هنوز اطلاعی دقیق از آن چه به وقوع پیوسته وجود ندارد. با این حال یک چیز را خوب می دانی. اما از گفتنش سر باز می زنی. تکرار. هنوز انتظار انتظار می کشی و به ساعت نگاه می کنی. عقربه ها با سرعتی پایین تر از حد مجار حرکت می کنند. و هر بار صدای فلزات در هم تنیده و چرخش چرخدنده ها. هوا. چیزی شبیه هوای بجا مانده از ظهر. اما نه دقیقا. دیگر ترسی نیست. عادت کرده ای به اینجا. به خاطر می آوری موسیقی. جعبه ای می بینی. تردید نمی کنی. باید قدمی برداری. چیزی درباره قدم زدن را مرور می کنی. این را قبلا هم انجام داده ای. قدم بر می داری. موسیقی برای لحظه ای قطع می شود. و درست از جایی که پایت به وضعیت قبلی بر میگردد مجددا آغاز می شود. به همراه آن زنگی شبیه به زنگ هتل ها. می نویسی هتل. همه جا را آب گرفته و به خاطر می آوری سگ هایی را با خود به این جا کشانده ای. پارس می کنند. پلک می زنی. پارس می کنند. چیزی را عوض می کنی. پارس می کنند. دوباره می آیی که بنویسی. پارس می کنند. پارس می کنند. کسی می گوید :"کریستال کریستال" و تو بیدار می شوی.
ない
1401/02/14 ساعت 08:12 ق.ظ
بالاخره یک روز صبح بعد از بیدار شدن و در کشاکش بیرون آمدن از تخت، وبلاگی پیدا کردم که ارزش خوندن داره. بهبه.
nice