!!
دارم با چشم های بسته به عقب نگاه می کنم. هنوز هیچ ذهنیتی و هیچ کلمه ای راه پیدا نکرده. زمان گذشته بود. دست ها. دو نفر. جابجایی انگشت ها. بعد درست هنگامی که همه جا پر از آرامش شده بود صداها راه خودشان را پیدا کردند. بدون وقفه و پشت سر هم. حالا اگر بخواهم آسمان را ببینم باید چشم ها را باز کنم. دوباره چهره اش در میان نور آفتاب می درخشید. فکر می کنم از من چه کاری ساخته است وقتی تا این حد تحت تاثیر قرار گرفته ام؟ بعد خودم را می بینم. در سفری کوتاه به او خواهم رسید. نگاه های طولانی و انتظار برای شنیدن حرف ها و صداها. دارم رویاپردازی می کنم. رویاپردازی در هشت درجه سانتی گراد. ایتس عه سانی دی. سان شاین گرل.
ない
1401/10/27 ساعت 10:33 ق.ظ
سر راه رفتن به خانهی خودم بودم. نوشتهها. اخر او از زبان آدورنو میگوید، برای کسی که جایی براب ماندن ندارد، نوشتن تبدیل به خانه میشود. سر راه رفتن به خانه بودم که راهم به بلانش افتاد، از تشابه اندوهمان شگفت زده شدم. از همخانگی کلمات... بعد نظر تو و کلام تو... امشب عجیب شده. سر در خانهات، انگار عکس محو شدهای از شمایل بکت هست... درست شبیه عکسی که از بکت روی دیوار کنار تختم است. از همین زاویه که دراز کشیدهام و توی تاریکی ردش را روی دیوار میبینم... انگار امدهای روی تخت من، جای من دراز کشیدهای و عکس را گرفتهای...
البته تمام اینها میتواند، یک سوءتفاهم مضحک بشری باشد. شاید آن تصویر هیتلر است... یا کافکا... نمیدانم...
میخواستم چیزی درباره نوشته بگویم، اما انقدر محو تشابه تصویر بکت شدم که حتی به خاطر نیست چه نوشته بودی.
جوابت را حاضر کردهام. این قاب همهجا همراه من هست. با کمال میل این را پذیرفتهام و با خودم حمل میکنم. از این زاویه که دراز کشیدهای اگر تاریک باشد باید صورت بکت را تاریک ببینی و برعکس سیاهی پشت تصویر روشن است. درست شبیه چیزی که همواره تماشا کردهام. بله این میتواند سو تفاهمی باشد یا حتی اگر کلمهای بهتر وجود داشت همان را میگفتم. با همهی اینها شبی که پیش روست هنوز تمام نشده و ممکن است چیز تازهای به خاطرمان برسد
نوشتهها هزارلایهاند و آدم دلش میخواهد همه را کنار زده و به چیزی عینی دست پیدا کند.
اما نه، این هم راهش نیست. همه چیز باید استعاری باقی بماند.
شما را همراهی می کنم. با وجود اینکه در استفاده از کلمات و نوشتن تبحر ویژه ای ندارم، دست کم خودم را قانع کرده ام که از این ها بازی در بیاورم. بعد دست کشیدن و ادامه ی ماجرا. حداقل همه چیز آن طور که ترجیح می دهید پیش می رود. این خودش استعاره است. اگر استعاره کلمه ی مورد دلخواهم بود باز هم آن را تکرار می کردم. کما اینکه این کار را برای دومین بار انجام داده ام.