از او خواستهاند چیزی برای یکی از این نشریههای صاحب سبک بنویسد. حالا دارد با تمام سرعت کلماتی را که سالها جمع کرده بود، کنار هم میچیند. و اگر به خاطر نیاوَرَد که مُرده، داستان یا شعری زاده خواهد شد. با اینحال، گم شدن در میان کلمات اجتناب ناپذیر است. او پس از ساعتها کلنجار رفتن با کلمات، اینها را انتخاب کرد: ( ستوان، لامپ نارنجی، اسب )