حالا دیگر شده مثل قبل. قبلش هم مثل قبلش بود. در واقع هیچ وقت چیز تازه ای شروع نمی شد. تکراری بود. حرف ها. صورت ها. رفتارها. همه چیز. حالا دیگر همان آدم قبلی ام. اسمم چه بود؟ هرمز. حتما یادش هست که به من می گفت هرمز. هرمز بودم. حالا شده ام شکل هرمز. برای خودم گوشه ای آرام گرفتم. زیر پتو. آن ها جمع شده اند توی اتاق. پنج نفری روی کیک تولد مامان. دوست ندارم چیزی از آن طرف به ذهنم بیاید. هنوز هم تکراری. همین باز شدن در و داخل آمدن هر کدام شان. هر کدام به نوعی مشابه گذشته. با همان صورت ها و رفتار ها و جمله ها. با همان اهداف قبلی. همه چیز جلوی چشمم است. هرمز دیگر برای این بازی ها پیر شده. حالا دیگر همه تان را خوب می شناسد. همه چیزتان را سیر تا پیاز می فهمد. دیگر برای او بازی های شما لحظات سرخوشی است. دیگر فهمیدن عادت ها و حرف های شما برایش یک شوخی بیشتر نیست. برای شما بازی میکند و به شما بازی کردن را یاد می دهد. بدون اینکه چیزی از بازی فهمیده باشید. هرمز دارد این کارها را میکند. او اینها را انتخاب کرده تا هیچ وقت بازی نخورد. بازی را بر میگرداند. دست به بازی می زند. بازی به بازی پیشرفت میکند. مثل اوتللو. سعی کن به خاطر بیاوری. این ها را با همان صورت ها به خاطر بیاور. بعد از خودم می پرسم من که هستم؟ قهرمان تمامی نمایش ها؟ برنده ی بازی ها؟ حالا دیگر همه چیز همانند گدشته است. بازی را برگرداند. دوباره همه چیز از اولش شروع شد. اسمم چه بود؟ پوریا. حتما یادش هست پوریا صدایم می زده. بعد چیزهای دیگری هم می گفت. خاصه احساسی. بعد دست برد توی شورتم و گرفته بود توی دستش. همین طور بازی می کرد و با لب هاش شکلی عجیب در می آورد و می گفت می خوامش. می خواست. حسابی. هروقت می خواست پیداش بود. هویدا بود. عاشق بود. حشری بود. خیس بود. هروقت هوس اش را میکرد وقت حرف های احساسی و باران بود. باید برف می بارید. باید رنگ اتاق ها قشنگ تر می بود. باید به رویای آینده می پرداخت. بعد که دلش را میزدم اسمم چه بود؟ اسمی نداشتم آن موقع. هرچیزی می توانستم باشم. هستم. هرچیزی هستم حالا. بازی را بر می گردانم. خارج شده ام. از پوستی که برایم دوخته اند خارج شدم. این ها دیگر شوخی ای بیش نیست. حالا دیگر حسابی پیر شده ام. حالا دیگر همه چیز مثل قبل شده. حالا دیگر آخر بازی.
درود قهرمان تمامی نمایشها
:)
تولد خودت هم بودااا
اگه دوست داری مبارک باشه
هی
من اگه اینقدر حافظهم کار میکرد حتما حافظ کل قرآن میشدم یا مثلا نهجالبلاغهای چیزی.