خرمگس خالتور بدون سیگار در هوا فالش می خوانَد
خرمگس خالتور بدون سیگار در هوا فالش می خوانَد

خرمگس خالتور بدون سیگار در هوا فالش می خوانَد

!!

بعد زندگی‌ام کند شد. مثل صحنه-آهسته. عقب افتادم. پشت همه‌چیز. امروز فردای دیروز خودش. فردا برایم امروزِ دیروزی هست که رفت. کند شدم. افتادم. پشت همه‌چیز. پر از نامه‌های مانده. از این جمله‌ها که حالا قسمتی از خودم را برای تو می‌گذارم. تکه‌ای از من روی ساعت چسبیده به سه. مثل همان وقتی که خیره شده بودم به چشم‌هاش. تاریک بود. فردا بود. دیروزِ فردا افتادم. پشت نامه‌ها. نامه‌هایی بدون عنوان بدون کلمه. دست‌هاش روی صورتش بود. رفته بودم توی خودم. توی خودش بودم. قسمتی از خودم بودم. سکوت بود. روز پنجشنبه. صدای ویولن در کافه. با هم بودیم. جدا بودیم. صورتش پایین بود. از خواب پریدم. داشتم فکر می‌کردم فقط. سیاهی در چشمم. ترک خورده بود. روحم. قسمتی از اون بود. افتاد. دست‌هام روی صورتم‌بود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد