خرمگس خالتور بدون سیگار در هوا فالش می خوانَد
خرمگس خالتور بدون سیگار در هوا فالش می خوانَد

خرمگس خالتور بدون سیگار در هوا فالش می خوانَد

!!

سرم را چرخاندم. مثل ساعت. جلوی ساعت ایستاده بودم. گیج رفت. سرم رفت روی سه. تاریک شد. چند سال هم که بگذرد ساعت همین سه می‌مانَد. سه و چهل و دو دقیقه. سه و سی و هفت دقیقه. سه و چهارده دقیقه. سه و خون. سه و گیجگاه و سری که نمی‌خواستم سر من باشد. داشتم برمی‌گشتم به سال‌های تنهایی و غرور. شکنندگی و سرشکستگی. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد