خرمگس خالتور بدون سیگار در هوا فالش می خوانَد
خرمگس خالتور بدون سیگار در هوا فالش می خوانَد

خرمگس خالتور بدون سیگار در هوا فالش می خوانَد

!!

سرم خورده به یک جای جدید. گوشه نشینِ هرجا. ناخدای مسلط بر دریاها. ریاضیِ نام‌ها و نشانه‌ها. این را هم شناختم. خرمگس معرکه. کاش زودتر فهمیده بود. این را به خودش می‌گوید تا کمی آرام بگیرد. می‌گوید شاید مجارستان. سر تکان دادنی بی وقفه برای حفظ توجه. فقط به من نگاه کن! من مارتیا دوساله هستم. من هستم. تِق‌تِقا هست. همه هست. شیا هست. شی هست. کِلا هست. بابو هست. مامانا هست. همه هست. چقدر برای دوسالگی چیزهایی برای خوشحالی هست. این را می‌گوید تا کمی لبخند بزند. شاید اسلواکی. خوابیدن میان رطوبتی زمستانه. مصطفی بَمِرده. سر پایین آوردن و اشک ریختن بی وقفه. نه برای جلب توجه. چقدر دیدن این‌ها در خواب سخت می‌گذرد. با لهجه خودتان با شما حرف می‌زنیم! شما زبان‌ها را بهتر می‌فهمید! دوستم که حالا می‌گوید معلم بهتری شده حسودی می‌کند و از اتاق بیرون می‌رود. او و سگ سفیدش روزی دوبار روی هم می‌شاشند و همدیگر را با دست نشان می‌دهند. به هم یاد داده‌اند از کاندوم حتما استفاده کنند و از لهجه‌ی هم کپی کنند. او و سگش طبیعت را می‌پسندند اما کونِ زندگی در طبیعت را ندارند. همه‌جا را به گوه کشیده‌اند و این باعث شده ادبیات من از محاوره به مشاجره گرایش پیدا بکند. دوستم حالا حوصله‌اش سر رفته وبلاگش را مرور می‌کند. هنوز خبری نیست. هنوز زندان‌ها را که باز می‌کنند کسی چیزی یادش نمی‌آید. کسی دست به کنترل تلویزیون نزند! سرم خورده به یک جای جدید. یکی توی سرم زنگ‌ها را به صدا در‌آورده. یکی گفته اگر صبح‌ها هستی سر بزنم؟! یکی گفته پیاده روی اگر شد. یکی گفته شب. یکی گفته مرگ. یکی گفته پایه هستی؟! یکی توی سرم زنگ‌ها را دوباره به صدا درآورده. کاش زودتر فهمیده بودم. همان مجارستان بهتر است. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد