می گوید این شهر خودش الویس داشته. بعد با دست تمام شهر را نشانه می رود. هنوز جمله را تمام نکرده سرش را به صورتم نزدیک می کند با چشمی تنگتر زمزمه می کند اما الکس چیلتون ...! بله من هم این را خوب می فهمم. زیر زمین حساسیت ها بیشتر خودشان را نشان می دهند. صداها هنوز کنترل نشده اند. بعد یک بشکن می زند و راه می افتد. همینطور که جلوتر می رود فریاد می زند. الکس چیلتون. اون مادرجنده الویس هم... بعد صدا آنقدر دور شد که انگار دیگر اهمیت نداشت. یادداشت جدید. آسمان ارغوانی اینجا. باقتنی مادرش در روزهای مجردی. سفید با خطوط مورب سیاه. چیزی از گذشته را چسبانده به این وقت روز. بله این روزها نگاه کردن به آسمان را به هرچیزی ترجیح داده ام. سگم مرد. خودم هنوز همان سگی که بودم. تراز. تراز.