خرمگس خالتور بدون سیگار در هوا فالش می خوانَد
خرمگس خالتور بدون سیگار در هوا فالش می خوانَد

خرمگس خالتور بدون سیگار در هوا فالش می خوانَد

!!

شاید بتوانم برای شعری کوتاه اقدام کنم. توی خیالم ایستاده‌ام زیر آب. دهانم را باز گذاشته‌ام تا احتمالا قطره‌ای اتفاقی توی دهانم بیافتد. مزه مزه‌اش کنم و فکر کنم اگر قرار بود از همین چیزها شعری در بیاورم تا حالا درآورده بودم. بخندم و دوباره این‌بار چشم بسته با دهانی باز‌تر، آن‌قدر که توی خیالم غرق بشوم، شیرجه بزنم وسط یک شعر بلند. شعری که تمام شدنش موکول شده باشد به دوره‌ای که کسی به خاطر نمی‌آورد روزی دریاها هم بوده‌اند و آدم‌ها زیر آب که می‌ایستادند خیس می‌شده‌اند، غرق می‌شده‌اند. 
نظرات 2 + ارسال نظر
محیا 1402/04/08 ساعت 08:39 ب.ظ http://Khoonomatik.blogfa.com

هر بار که اینجا می‌آیم و چشمم به تمثیل بکت آن بالا می‌افتد، احساس می‌کنم توی اتاق خودم هستم. خانه، خانه است‌؛ حتی اگر شعری به خاطر آدم نیاورد. مدتی است ننوشته‌ام و با کسی هم حرف نزده‌ام. صدایم در گلو شکسته و کلام از زبانم گریخته. غروب که شد، به این فکر می‌کردم که باید با کسی حرف بزنم، بعد تو به خاطرم آمدی. حالا آمده‌ام اینجا و هرچه زور می‌زنم چیزی برای گفتن در دست ندارم... اما همین که بدانی آمده‌ام حرف بزنم و فقیر کلمات شده‌ام، کافی است...

خوب است خوب است.

پنج 1402/04/09 ساعت 02:28 ب.ظ

جیب هایش را پر از سنگ میکند

آه یادم افتاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد